چند وقت پیش ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﺳﻪ ﻫﺰﺍﺭ میلیارد ناقابل برداشت.... و اون یکی دوازده هزار ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ تومن.... ﮔﺮﻓتن ﻭ ﺭفتن...... و ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮنگشتن!!!...... والان یکی دیگه 94هزارمیلیارد و...
این عکس جانباز محمدزاده است . خیلی ها از دیدن این عکس حالشون خراب میشه..یه بار وقتی واسه درمان به تهران رفته تو رستوران راهش نمیدن....زنها از چهره اون میترسن......خوب نگاش کنید صورت اون جلوی ترکشا رو گرفت تا ما ترکش نخوریم...اولین کلمه یا اولین دیالوگم .... روزی چند بار شهید میشوی برادر؟؟؟؟.... بعضیا میگن که چرا بچه جانباز سهمیه داره چرا اصلا جانباز حقوق جانبازی میگیره . واقعا جواب این چرااااا ؟ خیلی سخته ؟ یه ثانیه حاضری چهره پدرت رو شوهرت رو برادرت رو اینطوری ببینی ؟ دوست دارم این مطلب اینقدر بازنشر بشه که همه ببینن نداشتن پدر و یا حتی بدتر از اون داشتن پدر به این شکل چقدر سخته . گرچه برای فرزندان این جانبازان همشون یه قهرمانن نه قهرمان های افسانه ای مثل فیلم های هالیوودی . قهرمان های واقعی ........ راز خوشبختی من خفته در قلب من است تو کجا میگردی قلب من این وطن است
می دانی که دوری از اینجا چه بر سر دلم آورده است...جایی که سه سال لحظاتی را برای نوشتن مطالب تجربه کردم که هیچ گاه از یاد نخواهم برد...با اشک های موقع نوشتن مطالب اینجا زندگی کردم...
من که بی لیاقت ترینم...می دانم....مطمئنم که عنایت شهدا بوده برای نوشتن مطالبی که خودشون مدیریت میکردند....وگرنه من.... می روم نه بخاطر حرف دیگران...نه به خاطر اذیت ها...نه بخاطر کم آوردن....بخاطر اینکه نمیتونم دیگه اینجا برای دلم بنویسم....حرف های دلم را بگویم....بعضی ها اینجا رو با زندگی شخصی من اشتباه گرفتند...می روم...شاید یه روزی برگشتم...شاید هم هیچ بازگشتی نباشه...همه چیز بستگی به.....
روزی که اینجا شروع به نوشتن کردم...من بودم و زندگی شهدا و دل نوشت هایم و درددل هایم برای تو....اما....
حرفهای من برای تو بماند در دلم....می دانی حال این روزهایم را...حال دلم را دریاب...این دل هم طاقتی دارد خوش انصاف...
تا کی من باشم و عکس تو و بغضم...؟؟؟
تا کی من باشم و اشک هایم و سکوت تو...؟؟؟
تا کی من باشم و دردهایم و سکوت تو...؟؟؟
تا کی من باشم و نوشته هایم برای تو و بی جواب ماندن اش...؟؟؟
تا کی...؟؟؟
تا کی...؟؟؟
می دانی که دارم ذره ذره در این بی" تو" یی ها می میرم....
یک سینه حرف دارم اما اشک هایم...اصلا بگذار بقیه اش را نقطه چین بگذارم ..................................................................................
نیازی به اینجا گفتن نیست...تو که خود می دانی همه چیزم را مهربانم...
بگذار برای آخرین بار پی نوشت هایم را برای تو بنویسم بهترینم.....
برای تو می نویسم دایی ولی الله و عمو مسلمم تو را دوست داشتن اگر خطاست به تعداد باران خطا میکنم...
برای تو می نویسم مهربانم...من سطرِ به سطرِ این ثانیه هایِ بی توِ با یادِ تو بودن را زندگی کرده ام...
برای تو می نویسم تمام دلم....من از در کنار تو بودن چیزی را به خاطر ندارم ،ولی "با تو بودن "و "به یادت بودن "را بسیار به خاطر دارم....
برای تو می نویسم روشنی چشمم،گرمی دلم...این قلب من و نگاه تو....
بسم رب الشهدا والصديقين
سالهاست که جنگ پایان یافته ولی هنوز عطش شهادت بر لبهای خشک و ترک خورده ی بشر تازیانه می زند. آن زمان که دروازه های بهشت باز بود هر کس با حرفه ای خود را به آن باب می رساند و ما نسل سومی ها هم که دستمان در گیر صفر و یک است بابی را گشودیم تا جرعه ای را تا شهادت بنوشیم. افتخار ما اینست که سرباز ولایت فقیه هستیم هرچند دستمان خالیست اما دل های مان پر است از عشق به ولایت.